بهاریه 98
دلم نمیاد بنویسم خدابیامرز یا شادروان یا فقید یا مرحوم، ولی به قول خودش خاک سرده. مرحوم عزت الله انتظامی تو فیلم «مینای شهر خاموش» در نقش آقای قناتی یه دیالوگ بسیار زیبا داره که وقتی دارند تو قنات چندصد و شاید چند هزار ساله بم راه می رند و آفرین می گند به هنر نیاکان ما که با چه سختی و مرارتی و تلاش و کوشش و پشتکاری اینهمه تونل و چاه رو کندند؛ به دکتر پارسا میگه: «ببین با چه عشقی این قنات رو کندند، اصلاً این دنیا رو عشق ساخته»!
بله، دنیا رو عشق ساخته، تا عاشق کاری یا فردی یا چیزی نباشی نمیشه و عشق، شاید بشه دوست داشتن بدون درنگ و تعقّل تعریفش کرد؛ یعنی فکر نکنی تا ببینی از اون کار یا فرد یا چیز خوشت میاد یا نمیاد. همین الان که این تعریف رو نوشتم دیدم یه چیزیش کمه، بله خیلی هم کمه. با خودم فکر کردم که من عاشق وبلاگ نویسی هستم و 11 ساله که تو این وبلاگ و قبلش هم 4 سال تو یه وبلاگ دیگه یادداشت های زیادی نوشتم ولی چی شده که سال 97 هیچ نوشته ای اینجا ننوشتم نشون می ده که عاشق وبلاگ نویسی نبودم. عاشق، همیشه عشقش براش اولین اولویت هست. بنابراین تعریف عشق رو اینجوری تکمیل می کنم: دوست داشتن بدون درنگ و تعقّل و اولویت اول.
بهار و نوروز برای ما ایرانی ها یه عشقه. غالب ما بی درنگ و بی فکر و بی دلیل، دوست داشتن بهار تو خونمون هست و چیدن سفره هفت سین و به جا آوردن آیین و رسوم نوروزی براشون اولویت اول هست و به همین عشق بهاریه 98 رو نوشتم، به احترام نوروز. زنده باد نوروز.
موضوعات وبلاگ: اندیشه- تاریخ و فرهنگ- تکنولوژی اطلاعات- جامعه و سیاست- شهر خوانسار- علم و دانش- شخصی- وبلاگ نویسی- هنر